loading...
كربلايي110
كربلايي بازدید : 42 سه شنبه 26 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

واگویه های برادرزاده سرداران شهید محمدزاده

shahidan_2-1336254381.jpgshahidan_3-1336254471.jpgshahidan_1-1336254286.jpg

دلم مي گيرد و براي شهدا تنگ مي شود .
وضو مي گيرم ولباس نو مي پوشم و عزم رفتن مي کنم دلم براي گلزار شهداي محمودآباد تنگ شده .
به گلزارشهداي آهو محله مي روم !
آنجايي که قراراست من با شهدا آرام بگيرم.
مسير زجرم مي دهد .
اي کاش زودتر برسم ، انسان هاي هزار چهره از کنارم عبور مي کنند .
هواي كوچه ها آلوده است.
اما خيلي خوشحالم .
چون تا لحضاتي ديگر گرماي وجود شهدا را در کنار خودم لمس خواهم کرد.
از خيابان هاي شهر محمودآباد كه مزين به نام شهدا که البته هيچ خبري از شهدا در آنها نيست عبور مي کنم .
راستي از شهيدان محمدزاده  بجز يک كوچه چيزي نمانده است !
به خيابان شهيد آخوندي مي رسم ،
از كنار پاركي كه به تازگي تاسيس شده گذر ميكنم .

به نظر من اينجا آلودگي نفساني بيشتر از آلودگي هواست . خب به گلزار شهدا رسيدم .
دختران و پسران مبتذلي را در كنار پارك مي بينم که خلوتي گير آورده اند .
يکي به داد محيط اينجا برسد اينجا حرمت دارد ، شهدا شرمنده ام !
بالاخره به شهدا ميرسم و زيارتي مي کنم حمد و عاشورايي مي خوانم .
چقدر آخيش چقدر آروم شدم .
کمي جلوتر مي روم وبه كنار قبور مطهر شهدا میروم و بعد از سلام به همه ي شهداي گلزار بر قبر مطهر عموهايم بوسه ميزنم و چقدر احساس آرامش ميكنم ...
صحنه زيبايي است ...
واينجاست كه ميفهمم شهر با تمام ناپاکيها و آلودگي هاي نفسانيش زير پاي شهدا هستند و شهدا در اوج.

زير لبم قسمتهايي از وصيت نامه عموهاي شهيدم را زمزمه مي کنم ،....
وقتي از کنار قبور پاک شهيدان عبور مي کنم و مسير هميشگي شهداي محبوبم را طي مي کنم
،
از آنها مي خواهم برايم حمدي بخوانند .

تازه داشتم آرام مي شدم که چشمم به كاروان عروسي ميافتد كه بوق بوق زنان باصداي دلخراش آهنگهاي مبتذل وصحنه هايي مبتذل از دختران و پسران از كنار گلزار شهداي آهومحله عبور ميكنند .
واقعا اينجا شهر شهيدان محمدزاده هاست؟!
چه فکر مي کرديم چه شد!!
بر من بسيار سخت گذشت .
کجاييم اي شهيدان خدايي؟؟؟
باز هم بغض به دلم ميايد به گوشه اي ميرم و با شهدای محبوبم(عموهای شهیدم)خلوت مي کنم
کمي آرام مي شوم وحال معنوي پيدا مي کنم .

کمي نگرانم چون باز بايد برگردم به محيط شهر...
وباز هم .. تا وقتي ديگر که به گلزار بيايم ...
شهدا شرمنداه ايم ...
بگذاريد تا اشک بريزم..


عاشق شهادت ابوالقاسم محمدزاده

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
شبی ساکت و دلگیر خودم بودم وقلبی که ز غم بسته به زنجیر و هنگام اذان بود که پیچید در آفاق یکی نغمه تکبیر نوشتند،که هنگام اذان دست به دامان خدا باش ومشغول دعا باش وگفتم به خدابین دعایم که دلتنگ اذان حرم کرببلایم
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 19
  • بازدید کلی : 3,185
  • کدهای اختصاصی